ميدانيم که حوزه بررسي ماهيت خدا (خداوند چيست؟) و بحث در مورد وجود او بطور کلي مربوط به فلسفه و بطور جزئي مربوط به فلسفه دين است. معمولاً فلاسفه دين خدا را بعنوان يک موجود کامل و ماوراء طبيعي تعريف ميکنند. گمان نميکنم هيچ فيلسوفي وجود داشته باشد که تعريفي متفاوت با اين تعريف از خدا داشته باشد. کمال خدا به اين معني است که او در تمام ويژگيهايي که دارد کامل است، يعني اگر داراي علم است، علمش در حد کمال است (عليم است)، اگر داراي قدرت است، قدرتش در حد کمال است (قدير است)، چون داراي رفتار هست طبيعتاً داراي اخلاق نيز هست، بنابر اين از لحاظ اخلاقي نيز در حد کمال است، يعني بطور مطلق خوب و نيک است.
اختلاف نظر اساسي که بين فلاسفه خداباور و بيخدا وجود دارد بر سر وجود چنين موجودي است، فلاسفه خداباور (الهيون) معتقدند چنين موجودي وجود دارد و فلاسفه بيخدا نيز معتقدند چنين موجودي وجود ندارد. اما بايد توجه داشته باشيم که در موضوعات مطرح شده توسط فلاسفه، خدا معمولا به عنوان يک مفهوم بسيار کلي در نظر گرفته ميشود، حال آنکه هزاران خداي مختلف و متفاوت در باورهاي رايج ديني و شخصي وجود دارد که متکلمان و نه فلاسفه ديني از وجود آنها دفاع ميکنند. در اين نوشتار من نشان خواهم داد که اگر فرض کنيم براهين اثبات وجود خدا مانند، برهان نظم، برهان وجودي، برهان امکان و وجوب و غيره حتي اگر هم درست باشند، در نهايت وجود موجودي را اثبات ميکنند که بسيار متفاوت با خداي دين اسلام، الله است.
اگر اينگونه باشد، متکلمين اسلامي و مدافعان اسلام در واقع از براهين فلسفي که فلاسفه ديني آنها را توسعه داده اند سوء استفاده ميکنند و فرض ميکنند که خداي آنها همان خدايي است که فلاسفه خداباور و بيخدا بر سر تعريف آن اختلاف نظر دارند، در حالي که اين فرض، فرض درستي نيست. در اين نوشتار من از آيات قرآني براي نشان دادن اينکه ميان خداي فلسفي و خداي قرآن تفاوت فاحش وجود دارد استفاده خواهم کرد. از ديدگاه سکولار، خالق الله محمد و يا ساير کساني هستند که در نوشتن قرآن دست داشته اند و از آنجا که محمد و ساير آن اشخاص درک فلسفي چندان درستي از خدا نداشته اند، موجودي را در قرآن انعکاس داده اند که بسيار متفاوت با خدا است.
درباره این سایت